آداب و سبک زندگی اسلامی/محمدعالم زاده نوری رابطه سبک زندگی و نظام ارزشی انسان
سبک زندگی نظامواره و سیستم خاص زندگی است که به یک فرد (یا خانواده یا جامعه) با هویت خاص اختصاص دارد. این نظامواره هندسه کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد (یا خانوادهها و جوامع) را از هم متمایز میسازد. سبک زندگی را میتوان مجموعهای کم و بیش جامع و منسجم از عملکردهای روزمره یک فرد دانست که نه فقط نیازهای جاری او را برآورده میسازد بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خویش بر میگزیند، در برابر دیگران مجسّم میسازد. سبک زندگی کاملا قابل مشاهده یا قابل استنتاج از مشاهده است. اگر بخواهیم رابطه سبک زندگی را با آداب بیان کنیم باید بگوییم هیئت ترکیبی آداب، یعنی رفتارهای ساده و جلوههای ظاهری ما وقتی به صورت یکپارچه در نظر گرفته میشود سبک زندگی ما را رقم میزند. مصرف ما، معاشرت ما، لباس پوشیدن ما، حرف زدن ما، تفریح ما، دکوراسیون منزل ما و... در یک بسته کامل سبک زندگی ما است. این جلوههای رفتاری بروز خارجی شخصیت ما در محیط زندگی و نشانی از عقاید، باورها، ارزشها و علاقههای ما است و ترکیب آنها ترکیب شخصیت ما را مینمایاند. سبک زندگی شامل نظام ارتباطی، نظام معیشتی، تفریح و شیوههای گذران اوقات فراغت، الگوی خرید و مصرف، توجه به مد، جلوههای عینی شأن و منزلت، استفاده از محصولات تکنولوژیک، نحوه استفاده از صنایع فرهنگی، نقاط تمرکز علاقهمندی در فرهنگ مانند دین، خانواده، میهن، هنر و ورزش،... میشود . فهرست رفتارها، نوع چینش آنها، نحوه تخصیص وقت، ضریبها و تاکیدها و... از جمله متغیرهایی هستند که در شکلگیری سبک زندگی دخیلاند؛ مثلا سبک زندگی ثروتمندان و اشراف؛ سبک زندگی نظامیها و کشاورزها، سبک زندگی آمریکایی، چینی، ایرانی، سبک زندگی متدینان یا حزب اللهیها از لحاظ این متغیرها متفاوت است. سبک زندگی شکل مدرن گروهبندیهای اجتماعی و منبع هویت انسان است و مانند طبقه یا قومیت به انسان معنی یا حس هویت میدهد. مثلا برای فرد مهم است که مانند فلان شخصیت زندگی کند، دیوار خانهاش را فلان رنگ کند، یا نوع خاصی تفریح داشته باشد. ویژگیهای سبک زندگی برای دریافت بهتر مفهوم سبک زندگی ویژگیهای آن را بر میشماریم: نخست: سبک زندگی، ترکیبی از صورت (سبک) و معنا (زندگی) است. رفتاری برآمده از باورها و پسندها و مبتنی بر دیدگاهی مصرح و آگاهانه یا غیر مصرح و نیمه خودآگاه در فلسفه حیات است. این که شخص زندگی خاصی را آرزو میکند یا زندگی خاصی را به مسخره میگیرد و شدیداً نقد میکند، میگوید «زندگی یعنی این!»، «خوش به حال فلانی!» نشان دهنده نظام ارزشی او است و در انتخاب سبک زندگی بسیار تأثیرگذار است. سبک زندگی را نمیتوان از باورها و ارزشها بریده دانست. ظواهر زندگی حاصل آن باورها و پسندها است. دوم: مجموعه عناصر زندگی وقتی به سبک زندگی تبدیل میشوند که به نصاب انسجام و همبستگی رسیده و همخوانی و تناسب داشته باشند. ملغمهای از چندین نوع منطق و مدل، سبک زندگی نیست. مثلا نظام ارتباطی باید با نظام معیشتی، نظام اعتقادی، نظام فرهنگی و نظام مصرف تناسب داشته باشد. این تناسب باید مقداری پایدار بماند. انسجام موقتی که تحت تأثیر جوّ اجتماعی به سرعت از بین رود سبک زندگی را پدید نمیآورد. مثلاً نوجوانی که هنوز شاکله هویت فکری، فرهنگی، اجتماعیاش شکل نگرفته و رفتارهای متنوعی دارد، دارای سبک زندگی نشده است. سوم: در پدید آمدن سبک زندگی اکثر عناصر، اختیاری است. اگر فردی در یک اردوگاه کار اجباری یا در اسارت و تحت فشار بیرونی، به زیستی تن دهد، سبک زندگی ندارد. سبک زندگی باید انتخاب شود و شخص فعالانه در تعریف و چینش و معماری آن بر اساس نظام اعتقادی و ارزشهایش مشارکت داشته باشد. البته رسانهها دائما تصویرهای جدید سبک زندگی را منتشر میکنند و ذهنها و دلها را برای انتخاب آن برمیانگیزند. در بیشتر مواقع شماری از افراد در یک نوع سبک زندگی مشترک میشوند. گروههای اجتماعی معمولا یک نوع سبک زندگی دارند. چهارم: سبک زندگی قابل ایجاد و قابل تغییر است؛ زیرا نوعی انتخاب شخصی و آیین فردی است. نوعی طراحی است که میتوان آن را نقد کرد و میتوان آن را درانداخت. گرچه شرایط اجتماعی ممکن است تغییر و تحول در سبک زندگی را بسیار دشوار گرداند. پنجم: جز در دوران کودکی که هنوز شخصیتی شکل نگرفته است، انسان بدون آداب یا سبک زندگی تصور ندارد. در حقیقت هیچ کس بیادب نیست؛ همان گونه که بیتربیت، بیفرهنگ و بیشخصیت نیست؛ زیرا انسان اگر تحت تأدیب صحیح قرار نگیرد بیادب نمیشود؛ بد ادب، بدتربیت و بدشخصیت میشود. ما اگر در زندگی تعینی را با اراده و اختیار خود انتخاب نکنیم ناخودآگاه در قالبهای تعین یافته محیط قرار میگیریم. بنابراین چه خوب است که آگاهانه و از سر اختیار صورت زندگی خود را تعیین کنیم و اجازه ندهیم شرایط محیطی رنگ شخصیت ما را عوض کند. پیامدهای سبک زندگی سبک زندگی به یک نوع هویت اجتماعی ختم میشود. پدیدارشناسان فرهنگی تاکید میکنند که سبک زندگی برای افراد پرستیژ میسازد یعنی فرد کلاس هویتی خود را با نوع ارتباطات، نوع شغل، سبد مصرفی و سایر ظواهر انتخابی خود، معرفی میکند. از سوی دیگر فرد بر اساس سبک زندگی (یعنی چیزی که میخورد و میپوشد، جایی که زندگی میکند، ماشینی که سوار میشود و کسانی که حشر و نشر دارد و...) آرام آرام به رفتارهایی عادت میکند و از درون شکل میگیرد. این موضوع باعث میشود که نظام ارزشی خاصی نیز برایش درونی شود. تجزیه و تحلیل ما هم از شخصیت و هویت دیگران تا اندازهای به همین ظواهر وابسته است. برای قضاوت در باره یک فرد معمولا اگر پاسخ این سوالها را بدانیم برچسبی نسبتا مطمئن بر او میزنیم: «چه کارهای؟ چقدر درآمد داری؟ ماشین و وسایل زندگیات چگونه است؟ کدام محله زندگی میکنی؟ محل آمد و شد تو بیشتر کجا است؟ باشگاه؟ جکوزی؟ هیئت؟ کدام رستوانها؟ و...» به این ترتیب موضعگیریها، رفتارها و قضاوتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی دیگران برای ما پیشبینیپذیر خواهد شد؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست. آنگاه در سطح کلان اجتماعی سبک زندگی همگرایی و واگرایی پدید میآورد. کسانی که سالها مانند هم زیستهاند آرام آرام مانند هم فکر میکنند و حساسیتها و علاقههایی مشترک خواهند داشت. این همگرایی از پیش تعریف نشده، به موضعگیریها و قضاوتهای اجتماعی فرهنگی و اخلاقی یکسان خواهد رسید و یک قطب همنوا یا قدرت اجتماعی پنهان تشکیل خواهد داد. عوامل ایجاد سبک زندگی سبک زندگی در جوامع ما تحت چه عواملی قرار دارد؟ چگونه شکل میگیرد؟ و چه دستهای هدایتگر پنهانی آن را مدیریت میکند؟ بیگمان اقشار پیشتاز جامعه مانند عالمان، اساتید برجسته دانشگاه، حاکمان و بزرگان معمولا در شکلدهی به سبک زندگی بسیار مؤثرند. جوانان نیز دو قشر پرنفوذ هنرمندان و ورزشکاران را الگو میبینند و از صورت رفتار آنان سرمشق میگیرند. البته میزان دریافت و ضریب تأثیرگذاری هر یک از این گروهها متفاوت است. همچنین در یک مقیاس وسیعتر سبک زندگی توده جامعه ما تحت تاثیر نفوذ خزنده رسانهها و فرهنگ غرب است. در دنیای مدرن، رسانهها نسبت فراوانی با زندگی پیدا کردهاند. آمارها نشان میدهد که تقریباً در همه دنیا پس از «خواب» و «کار برای تأمین معاش» استفاده از رسانهها سومین کاری است که بشر انجام میدهد و مصرف رسانهای از محوریترین عناصر زندگی شده است. البته باید بدانیم که اگر به یک مسلمان متدین پرده آخر زندگی غربی نمایش داده شود از آن سخت متنفر میگردد و هرگز آن را نمیپذیرد، اما به صورت تدریجی و خزنده عناصر سبک زندگی فرنگی یک به یک و قدم به قدم از طریق ماهواره، اینترنت، تلویزیون، کتاب، مدل لباس، معماری، مصرف و... وارد میشود و حساسیت یا مقاومتی برنمیانگیزد! تن دادن به الگوی زندگی غربی در واقع تن زدن از شریعت اسلامی است. این اتفاق به سهولت و تاحدی بدون حساسیت در جامعۀ ما در حال صورت گرفتن است. یکی از ریشههای آن ناآشنایی با الگوی زندگی اسلامی است. تحول در سبک زندگی هر کسی با واقعیت یا خیالی به زندگی خود معنی میبخشد. شاید برای ما دشوار باشد بپذیریم کسی فینال جام جهانی را بدون عذر تماشا نکند. برای یک دانشجوی هیئتی، زندگی کسی که هیئت نمیرود بیمعناست. دیگری نیز با موسیقی به زندگی خود معنا میبخشد. بخش غیر قابل حذف زندگی برای ما، همان معنای زندگی ماست. گرفتن چه چیزی برای ما هراسناکترین کابوس است و به دست آوردن کدام خواسته در کام ما شیرینترین کامیابی است؟ اینها مهمترین عناصر سبک زندگی است. تردیدی نداریم که صورت زندگی کنونی ما تنها شکل ممکن و بهترین شکل موجود برای زندگی نیست. برخی از بخشهایی که ما آن را جزء ضروریات میدانیم در گذشتهای نه چندان دور اصلا وجود نداشته است. بیگمان اشکالاتی در صورت زندگی کنونی ما هست که با برطرف کردنش معضلات فراوانی حل خواهد شد و نیز جای برخی بخشها در زندگی ما خالی است که بودنش زندگی ما را بسیار بهتر میکند. بودن و نبودن یک بخش در زندگی ما، به عالمی برمیگردد که برای خود ساختهایم، پاسخهای بنیادی ما به تعریف سعادت و انسان، و تلقی ما از مبدا و مقصد، و تصمیمهای اجتماعی بشر در این دوره از حیات، مجموعهای از امکانها و عدم امکانها ایجاد کرده که به ما اجازه نمیدهد به راحتی به هر انتخابی دست بزنیم. شاید تجربهای واقعی برای ما بسیار آموزنده باشد تا قضاوت بهتری نسبت به جزئیات زندگی خویش داشته باشیم: از امروز تصمیم بگیریم بخش بسیار کوچکی از فعالیت روزانه خود را حذف کنیم؛ مثلا یکی از برنامههای تلویزیون را تماشا نکنیم و به جای آن کاری از جنسی دیگر، همچون دقایقی تماشای آسمان با فراغت بال را قرار دهیم. میزان دشواری این تغییر، اهمیت سبک زندگی را برای ما نمایان میسازد. اگر به این تغییر موفق شدیم، تاثیر شگفتآور سبک زندگی را در زندگی خود مییابیم؛ زیرا این دو نوع تماشا، هر یک به عالمی تعلق دارد و آثار متفاوتی برجای میگذارد. ماجرا در ابعاد اجتماعی شگفتتر است. اگر به آرمان تحقق شیوهای از زندگی که هماهنگ با نظام هستی باشد مشتاق هستیم دستکم باید در خصوص آن بیندیشیم: در پس هر یک از اجزای شیوه زندگی ما چه اندیشهای نهان است؟ بر اساس اندیشهای که رو به جانب حق دارد، سبک زندگی چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ سبک زندگی را چه عواملی شکل میدهند؟ آیا میتوان به شکل دیگری زندگی کرد؟ آیا زندگی کنونی ما نیازمند تغییر است؟ آیا برگزیدن سبکی خاص در زندگی، بر فرهنگ و اخلاق و اندیشه جامعه موثر است؟ اگر سبک زندگی تجلی فرهنگ و اندیشه است، آیا میتوان گفت تا اندیشهای نو در جان مردمان ظهور نکند، تغییر در شیوه زندگی ناممکن یا بیفایده است؟ آیا میتوان مصادیق روشنی برای نشان دادن تفاوت زندگی دینی با زندگی غربی یافت؟ ما در طول شبانه روز خواسته یا ناخواسته با موضوعاتی مواجه هستیم و به برخی میاندیشیم. چه موضوعاتی باید جزو موضوعات روزانه ما باشد و نیست؟ و مشغولیت به کدام موضوعات نباید باشد و هست؟ اساسا این باید و نبایدها از چه مبنایی اخذ میشود؟ اگر بر اساس هدف خلقت زندگی را سامان دهیم، خرید کردن و غذاخوردن ما چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ آیا میتوانیم ساختمانهایمان را به شکل دیگری بسازیم. ساعات خوابمان را تغییر دهیم، به موضوعاتی فکر نکنیم، مهمانیهایمان را به شکل دیگری برگزار کنیم. ما چرا این سبکها را برای زندگی برگزیدهایم؟ آیا این نمونهها را بهترین سبکها یافتهایم؟ مگر قبل از انتخاب هر یک از موارد فوق، گونههای مختلف آن را بررسی کردهایم تا ادعا کنیم که نمونههای رایج برترینها هستند؟ اگر چنین نیست آیا ما در این زمینه دارای اختیار و تکلیف نیستیم؟ شاید کسی بگوید اصولا چه اهمیتی دارد که ما برای تامین نیازها و گذران زندگی خود از چه سبکی استفاده کنیم؟ مگر نه این است که بشر در هر دورهای متناسب با داشتهها و دانستهها و امکانات خود به گونهای، رفع نیاز میکرده است؟... اما آیا در انواع گونههای زندگی، قوانین الهی و اصول اخلاقی به یک میزان رعایت میشوند؟ برخی معتقدند تغییر در سبک زندگی، تغییر در ظاهر حیات است و تغییر در ظواهر زندگی بدون تغییر در بواطن آن، راه به مقصود نمیبرد. بنابراین به جای پرداختن به سبک زندگی باید به سراغ جان انسان (اخلاق و افکار او) رفت و آن را آباد کرد؛ اگر چنین شد، سبک زندگی نیز آباد خواهد شد. در این سوال یک تقابل عینی میان ظاهر و باطن و نیز اعطای سهم تاثیرها به یکی و متأثر دانستن دیگری به تنهایی مشهود است. اما باید بدانیم هیچگاه ظاهر زندگی جدا از باطن آن نیست، این همه سفارش به عمل صالح (که جلوه ظاهری حیات مومن است) به مثابه اولین قدم طهارت باطن چیزی جز معنای یگانگی این دو ندارد. ظاهر و باطن در آن واحد هم بر یکدیگر تأثیر میگذارند و هم از یکدیگر تأثیر میپذیرند. به بیان دیگر، ظاهر و باطن دو حیثیت از یک امر واحدند و نه دو امر مجزا، پس تغییر یکی، تحول دیگری است. توقع تحول رحمانی در جان کسی که زندگی روزمرهاش در گرو تعلقات شیطانی است توقعی بیجاست! انبیاء جان ابناء بشر را متعبد درگاه احدیت نمودهاند، اما این تعبد نفس، با عمل آغاز شده است. بنابراین تحول سبک زندگی انسان، نتیجهاش تغییر نسبتهای نفسانی او است و البته اگر جان انسان متوجه امری گردد فعل او ظهور آن توجه خواهد شد. برای تحول در سبک زندگی در بین کوچه پس کوچههای بیشمار آن باید بتوانیم گذرگاههای اصلی و گلوگاهها را تشخیص دهیم. وقتی میپرسیم سبک زندگی را کدام عوامل تعیین میکنند شاید بهتر باشد که از فهرست کردن هزاران عامل خودداری کنیم. درمیان هزاران نیرویی که در جهتهای مختلف بر یک نقطه وارد میشود چند نیروی محوری وجود دارد که برایندشان جهت اصلی را تعیین میکند و رفته رفته نیروهای دیگر را با خود هم جهت میسازد. تحول در سبک زندگی بسیار سخت است. حتی تحولات کوچک در شیوه زندگی نیز به سادگی اتفاق نمیافتد اما حتی تحولهای بزرگ شدنی و ممکن است. باید فهم دقیق و کلانی از آن چه هستیم داشته باشیم. مقصود از فهم کلان آن است که نوعی جمع بندی از منظری غیرمستغرق در کثرات حاصل شود. گاه در خیابانهای شهری بزرگ میچرخیم و گاه بر نقشه شهر اشراف مییابیم. در موضوع سبک زندگی نیز کثرت عوامل مؤثر و دخیل آنقدر زیاد است که اگر عمری در بررسی آن صرف کنیم باز عواملی از قلم خواهد افتاد. برای آشنایی با شهر چرخیدن در خیابانها تا حدی لازم و مفید است اما کسی که سودای تغییر در نقشه شهر دارد نمیتواند عمر خود را صرف خیابانگردی کند. او به داشتن نقشهای از بالا و فهم طرحی کلان از شهر محتاج است. تلاش شده موضوعات این کتاب پارهای از عمدهترین گذرگاهها و عناصر اصلی سبک زندگی باشد. تحول در سبک زندگی حرکت به سمت مهندسی زندگی و ویرایش در لایه ظاهر آن است که نخست به صورت فعالسازی برخی حوزهها و غیرفعالسازی برخی دیگر انجام میگیرد. مثلا در برنامه یک انسان مؤمن برخی برنامههای عبادی مانند تلاوت روزانه قرآن کریم فعال، و اموری مانند لغو و سرگرمیهای بیهوده غیرفعال میشود. ویرایش دیگر تغییر آرایش برخی فعالیتها است. مثلا در سبک زندگی مؤمنانه خواب اول شب و استفاده از فرصت زرین سحر جایگزین شبنشینی میگردد. ویرایش سوم تنظیم نسبتها و تغییر ضریب فعالیتها است. مثلا تحصیل دانش خصوصا معرفت دینی در برنامه زندگی مؤمنان جایگاه والاتری مییابد و از حیث کمی و کیفی بر تلاشهای دنیوی مقدم میگردد. ویرایش چهارم تغییر اولویت برخی از فعالیتها در مقاطع خاص است. مثلا عبادت در ماه مبارک رمضان، رسیدگی به خانواده در فرصت فارغ تابستان اولویت ویژه خواهد یافت . منبع: سایت Hayatonline.ir |